خوانسار(آموزش و پرورش)
همونطور که در سخن نخست گفتم از همه دغدغه های فکری خودم در این بلاگ سخن مطرح میکنم. و امروز بخاطر اینکه خیلی از دانش آموزان خوانسار کنکور،البته از نوع آموزشی دارند تصمیم گرفتم کمی از مشکلات اونها صحبت کنم.
بعد از تقریبا 12 سال درس خوندن در فضای آموزشی شهرستان و تقریبا 3سال کارهای مشاوره و آموزشی،باز هم بیشتر در سطح شهرستان، با قاطعیت میگم که عمده مشکل دانش آموزان خوانسار و سیستم آموزش پرورش شهرستان در دوره متوسطه قرار داره.
از همون سال اول و مسلط نبودن مشاوران به مباحث رشته ها و اینکه هرکس درسش خوبه باید بره رشته ریاضی و بقیه به ترتیب در سایر رشته ها پخش بشند،و حتی در دو،سه سال اخیر دیدیم که حتی بزور بعضی دانش آموزان رو برای اینکه رشته ای رو با دانش آموزان کم نداشته باشند اونها رو به اجبار به اون رشته میفرستند، و من همیشه برای اینکه به اونها ثابت کنم کاری اشتباهه میگم یه وکیل عالی خیلی بهتر از یه مهندس معمولیه. تست تعیین شغل جان هالند هم که تقریبا حدود 20 ساله که از وجاهت علمی و روانشناسی قبلیش برخوردار نیست.
این سال اول...
همینطور هم که بالاتر میرند به خاطر صعف در درس های پایه در سالهای بالاتر با ضعف علمی شدیدی روبرو میشند و این صعف هرروز بیشتر و بیشتر میشه.
تا سال چهارم یا همون پیش دانشگاهی سابق که اول از همه نبود مشاوران توانمند،صعف های پایه ای و همینطور نداشتن روحیه مزید علت میشه و وقتی هم اون دانش آموز نتایج کنکورش میاد مسئولان آموزش و پرورش با وقاهت تمام تقصیر رو از اولیا و خود دانش آموز میدانند.
اما چند مسئله:
1- سلیقه ای برخورد کردن دبیران: خیلی وقتها شده که دبیر از کلاسی تا کلاس دیگه مطالب کمتری میگه و دبیر از همون ابتدای سال از این صحبت میکنه که من به این کلاس امید ندارم و فلان کلاس خیلی خوبه و همین پیش داوری های غیر منطقی.
2- تاثیر سخن دبیران: بعضی وقتها سهوا یا حتی عمدا دبیرانی که وظیفه روشن کردن و فعال کردن استعداد دانش آموزان خودشون رو دارند،گاهی با نگاهی یا حرفی اونها رو بی انگیزه میکنند و حتی برای دانش آموز خود من پیش اومده بود که بخاطر حرف دبیرش درسی که قبلا حداقل 60 درصد میزد رو دیگه با یک ترس عمیق بش نگاه میکرد و متاسفانه سر جلسه کنکورش 30 درصد زد.
3- تنگ نظری مسئولان آموزشی: خیلی از جوانان شهرستان هستند که دارند در سطح کشور و در مراکز استانها مثل تهران و اصفهان تدریس میکنند ولی وقتی به آموزش و پرورش میرند یا به مدیران مدارس مراجعه میکنند که حتی به صورت رایگان در کلاسهای تقویتی با دانش آموزان کار کنند با مخالف و برخورد سرد اونها روبرو میشند.( بعنوان مثال خانمی هستند که الان دکترای برق دارند و ایشون با این سطح سواد،و پیشینه علمی قویشون در شهرستان اجازه کار بشون داده نشد ) در حالی که حاضریم بریم از اصفهان مشاور یا دبیر بیاریم که بعدا کاشف به عمل میاد هیچ تخصصی در اون زمینه ندارند و آخرسر هم با دانش آموزان با تمسخر رفتار کنند.
4- مشکل خود خانواده ها: خیلی از خانواده ها حاشر نیستند که برای آینده فرزندانشون هزینه کنند و حاضرند سالهای بعدش هزینه تحصیل اونها در دانشگاه آزاد رو بدند.
پ.ن.1: من اینها رو بعد از سه سال سکوت گفتم و لطفا بر من خرده نگیرید،چون من خودم از یک خانواده کاملا آموزش و پرورشی هستم چه از طرف مادر و چه از طرف پدرم و همه اینها رو از روی دلسوزی مطرح کردم.
پ.ن.2: روی سخن من در این مطلب با عده قلیلی از مسئولان و دبیران هست. خود دبیران بنده در دوران متوسطه مطلع هستند که من همیشه دستبوس اونها هستم و به اونها مدیونم.در دبیرستان های دخترانه هم هستند دبیرانی که واقعا هیچوقت از مطلبی کم نگذاشتند و دلسوزانه با بچه ها رفتار میکنند.