بهار توبه شکن

بهار توبه شکن

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
"بهار توبه شکن" می‌رسد چه چاره کنم
سخن درست بگویم نمی‌توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

دادگاه بزرگترین قاتل سریالی آمریکا، دکتر گازنل

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۲۶ ب.ظ

یکی از بزگترین علایق تنهایی های من خواندن کتاب، موسیقی و البته دیدن فیلم هست. معمولا با انجام هرکدام از کارهای بالا، برای مدتی هرچند کوتاه به فکر میرم و تصمیمات بلندمدت و یا غالبا کوتاه مدت میگیرم. 
اما دقیقا همین چند لحظه قبل با دیدن این فیلم که یک رویداد واقعی را به نمایش درمیاره، نه حال خوبی دارم و نه برای لحظاتی به فکر فرورفتم، اینبار حتی تصمیمی هم ندارم. (شاید تصمیمی که گرفتم اینه که الان میخوام بعداز مدتها اینجا درمورد این فیلم بنویسم.)

فیلم داستان یک پزشک متخصص سقط جنین هست. صحنه های فیلم و آرامش دکتر حین بازی درطول فیلم بیشتر به یک فیلم شبیه هست اما وقتی آخرکار میفهمید تمام جزئیات فیلم مبتنی بر واقعیت و مستند بوده، بیشتر تعجب میکنیم. 

بچه که بودیم هرکار عجیبی تو فیلمها اتفاق میفتاد، بهمون میگفتند:"بابا این که فیلم بود." اما بد ماجرا اینجاست که باید اینبار بگم "بابا این واقعیت بود" (ادامه دارد)

میان پرده: یکی دوماه پیش هرروز صبح و عصر بخاطر عمل و بیماری داییم میرفتم بیمارستان، بزرگترین سوال برام این بود که چرا و چطور اینا انقدر آروم اند؟ پرستار و دکتر و خدمه و همه، با همه چی خیلی عادی برخورد میکنند. طرف حالش بده، باشه. داره میمیره، باشه. درد داره، باشه و... 
بزرگترین سوال برام این بود، چطور میتونند انقدر آروم و البته اونوقت میگفتم سنگدل باشند!!! اما بعدش سلسله اتفاقاتی برای من افتاد و البته تصاویری روبروی چشمم دیدم که الان به همه اونا حق میدم. (ادامه دارد)

فیلم بسیار آروم و زیبا بود. بازی دکتر، وکلا و دادرس فوق العاده بود. اینکه تو اوج بهم ریختگی و یورش پلیس به خونت تو بتونی آروم بشی و پیانو بزنی، اینکه تو جلسه دادگاه هیات منصفه رو احساسی کنی، اینکه بعنوان یک مادر نتونی کارت رو از زندگی جدا کنی و هراتفاقی در زندگی شخصیت تورو یاد فرزند و نوزاد خودت بندازه، بهتره بگم تکان دهنده بود. فیلم رو در تنهایی و سکوت خودتون ببینید، و اگر احیانا حرفی داشتید دوست دارم اینجا بشنوم. 

ادامه میان پرده:
درباره سنگدل بودن دکترها گفتم، اما یاد یک تصویر افتادم، اولین سالهایی که مشاوره میدادم، گریه و ناراحتی دانش آموزام به شدت منو تحت تاثیر قرار میداد و واقعا بی اندازه ناراحت میشدم. هرکاری میکردم تا بهشون انرژی بدم. تابستون همون سال اول، خواهر یکی از دوستام، اومد و بهم گفت ای کاش تجربه و سن بیشتری برای اینکار داشتی(من اونوقت 18ساله بودم). اینجوری خودتم اذیت میشی. اون لحظه و اون روز خیلی ناراحت شدم، اما بعد و الان به واقعیت حرفهای ایشون پی بردم. میخوام اینو بگم، هیچکس سنگدل نمیشه، اما عادت میکنه. ما به درد عادت میکنیم. شاید بشه مثال الان مملکت خودمون رو بزنیم که به گرونی و نامهربونی و همه چی عادت کردیم و خبرای بد معمولی دیگه مارو تحت تاثیر قرار نمیده.
شاید بداخلاقی و جدی بودن امروز من حین کار و بقول خودم سنگدل بودنم، ناشی از همین عادت کردن باشه. (البته الان با مهارت کوچینگ خیلی راحتتر و بهتر هم به خودم و هم به طرف مقابل کمک میکنم.)
الان که نوشته هام به اینجا رسید، شاید یک تصمیم بلندمدت هم با این فیلم گرفتم. انتخاب من تو زندگی اینه که نقش اون خانم دادرس رو بازی میکنم، نه نقش اون دکتر. تلاش میکنم مثل اوایل کارم، بچه ها رو بیشتر درک کنم.

نتیجه سیاسی این فیلم هم، شاید این باشه که بگیم آمریکا نیز چندان ملک آبادی نیست. 

اسم فیلم چی بود؟ Gosnell ,Trial of America's biggest serial killer

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۲
امیر صانعی خوانساری

نظرات  (۳)

۲۳ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۵۸ یک نفر در همین حوالی :)
 این اواخر به این نتیجه رسیده بودم که احساسات سم مهلکیه که باعث میشه از خیلی چیزها باز بمونیم ولی با دیدن این فیلم حس میکنم بی احساس بودن از احساسی بودن خطرناک تره!
فیلم بسیار تاثیرگذاری بود ...
احیاناً اگر بین همکاراتون! به کسی برخوردید که داره در احساسات غرق میشه و عقل و منطقش رو کنار گذاشته، درکش نکنید! شاید یه تشر، بشه تلنگری که نذاره همه چیز رو از دست بده ...
جسارت حقیر رو در این زمینه ببخشایید.
پاسخ:
سلام. من متوجه منظورتون نشدم!
اول اینکه احساس بهتر از عقله
بعداز اونور اگر کسی غرق در احساس شد بش تشر بزنم؟ چیکار کنم بالاخره؟
۰۲ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۱۲ همان یک نفر در همین حوالی :)
سلام
احساس بهتر از عقل نبوده، نیست و نخواهد بود. (البته نظر شخصی بنده است.)
گویا لامه بخشی از بند اول اصلاح بشه : بی احساس بودن [مطلق] از [اندکی] احساسی بودن خطرناک تره!
(قبل از دیدن این فیلم کاملا به بی احساسی مطلق معتقد شده بودم.)
اما بعد ...
جسارتا تشر بزنید!
فکر میکنم رفع ابهام شده باشه، اگر هم نشده که حداقل در این برهه زمانی زبان از توصیف بهتر و شفاف تر قاصره!
پاسخ:
بله متوجه شدم، نظر جالب و خوبیه
اما من خودم شخصا تعریفم از روابط کاری و روابط دوستانه فرق داره. 
۰۷ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۱۵ همان یک نفر در همین حوالی :)
ربط جمله آخر رو متوجه نشدم، ولی در کل موید و پیروز باشید.
پاسخ:
منظورم این بود تشر زدن لازمه و واجب اما نه همیشه و همه جا . ممنونم همچنین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی