بهار توبه شکن

بهار توبه شکن

به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
"بهار توبه شکن" می‌رسد چه چاره کنم
سخن درست بگویم نمی‌توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

به بهانه روز جوان

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۹ ب.ظ
خداوندا مگذار آنچه را حق میدانم بخاطر آنچه بد میدانم کتمان کنم.

روز جوان بخاطر علی اکبری است که جسمش ارباً اربا شده و من میخواهم از جوانانی بگویم که روحشان ارباً اربا شده است.
امروز من میخواهم فریاد جوانانی باشم که از بی توجهی، از بی مدیریتی و بی تدبیری روحشان به ستوه آمده. 
میخواهم فریاد برآورم بغض فروخفته چندین ساله را،میخواهم بتکانم گرد مردگی و غمی که بر رخسار من و شهرم نشسته.
امروز میخواهم غمی که بر سینه ما چمبره زده و گاه و بیگاه زهر به چشمان و دلم میفشاند را با قدرت در دستانم بگیرم و نگذارم با آیندگان من چنین کند.
امروز میخواهم صدای جوانی را از پس حلقی که چندین سال است در پنجه غم گرفتار شده را به گوش همه برسانم.
امروز میخواهم گرد را از تکرارهای پرتکرار برگیرم و به تاریخ رویدادهای وطنم بنگرم و میخواهم قلم را سمت تصمیم سازان و تصمیم گیران بگردانم.

میخواهم از انفجارهایی بگویم که همچون احیای بیمار،برای چند لحظه باز کوه نبض را به بیمار برمیگرداند و بارقه امید را به اطرافیانش. انفجارهایی که با مراسم های 1 ساعتی در قالب روز خوانسار و روز انگاشتمون و هزاران روز دیگر می آیند و با هزار ترس تمام می شوند که چه کنیم با ترکش ها؟؟!!
میخواهم از امیدهایی بگویم که فروتنانه برای زنده نگهداشتن این مریض بیحال، هر تلاشی میکنند. از کتک خوردن و ناسزا شنیدن تا هر بلایی که فکرش را بکنید، برای اینکه نمادی از نمادهای شهرم کاسته نشود. لاله های واژگون را میگویم که نماد همه سازمانهای شهرم هست و نماد هیچکس نیست!!!

لاله های واژگون شهرم را فقط در گلستانکوهش نیابید، لاله های واژگون شهرم در خیابانهای شهر،در کوچه ها، در محله های شهرم هستند. اینبار نه اشک مریم دارند و نه اشک سیاوش.اینبار اشکشان ،اشک علی اکبر است.
اشک میریزند که باید برای شنیده شدن،برای جدی گرفته شدن،در مسیر تکرار قدم بردارند و پادرپای ثانیه ها بگذارند. اشک میریزند که باید به باتلاق تاریخ بروند و همانجا آنقدر دست و پا بزنند تا اسیر همیشگی باتلاق شوند، یا ساکت بمانند تا شاید دوروز بیشتر در این باتلاق و زندگی باتلاقی دوام آورند.

آقایان مسئول!! شما چه میدانید که وقتی با شعارهایتان امیدمان را زنده میکنید و فردا باز رنگ سیاست میگیرید، چه برسر ما می آورید؟!!
آقایان مسئول!! شما چه میدانید،چه فکرهایی،چه نگاههایی و چه امیدهایی را زیر صندلی های چرخدارتان له کردید؟ شما چه میدانید چه افکار نو و نگاههایی را در پیچ و تاب نامه نگاری های بیهوده و بروکراسی های اداریتان به سخره گرفتید؟
آقایان عزیز!! قبول کنید اشتباهاتتان را، دروغ نگویید در مقابل چشمان پرامیدی که به دهان شما دوخته شده.

مگرنه این است که یکایک شما فریاد انقلابی بودن و پیرو امام و دستورات رهبری بودن سر داده اید؟؟؟
ما از شما چیزی فراتر از شنوا بودن سخنان مقامات ارشد کشوری میخواهیم. ما از شما مدیریت جهادی،مدیریت واقعی و مدیریت مدبرانه انتظار داریم. نگذارید با تصمیماتتان گرد ناامیدی و پیری به چهره شهر بنشیند.

آیت الله خامنه ای در سخنان 14 خرداد چالش درونی را اینگونه مطرح کردند: (( چالش درونی این است که روحیه و نهضت امام فراموش شود و در شناخت دوستان و دشمنانمان اشتباه کنیم.))

همه میدانیم در شهر اختلافات عقیده ای و اجرایی و چنددستگی بسیار است.میدانیم هرکس در این شهر بر طبل حقانیت خود میکوبد و هرکس داعیه حق را از جانب خود میداند. ولی بسیار افسوس میخوریم که آگاه نیستید تنها قربانیان این اختلافات شما، همان علی اکبرهایی هستند که روحشان با قلم تصمیمات شما ارباً اربا شده.
اگر واقعاً همه داعیه دلسوزی برای شهرمان داریم بیایید دست وحدت در دست یکدیگر بگذاریم و برای فردای این شهر و جوانان این شهر گام هایی بلند برداریم.

آیت الله خامنه ای در ادامه سخنانشان مشکل اساسی را اینگونه مطرح کردند که خوب است مسئولین عزیز پند گیرند.ایشان فرمودند که:
(( سرگرم شدن به اختلافات فرعی و سطحی در داخل کشور و از دست دادن انسجام ملت از چالش های ماست.دچار شدن به تنبلی، بی روحیگی، دچار شدن به کم کاری، دچار شدن به یأس و ناامیدی از چالش های ماست. تصور اینکه ما نمیتوانیم و یا تصور اینکه تا الان نتوانستیم. اینها چالش های درونی ماست که باید مقابله کنیم با اینها.))

بیایید اینبار دست وحدت به سوی همدیگر دراز کنیم و دوباره خوانساری بزرگ بسازیم. خوانساری که سر از سیل برگیرد و بار دیگر در منطقه بدرخشد زیرا که معتقدم " این درد مشترک،هرگز جدا جدا، درمان نمیشود".
بیایید در تصمیم سازی ها، در تصمیم گیری ها، در حل مشکلات و چالش های درونی، از نیروی جوان و فکرها و نگاههای جدید بهره بگیریم.که رهبری نیز فرمودند: (( جوانان عزیز، نخبگان و فضلا بنشینید و این مشکل ها و چالش ها را بررسی کنید. ))

من امیر صانعی خوانساری و تمام دوستانم و تمام جوانان شهرم،دست همکاری مسئولان را، به شرط حفظ احترام، به شرط حفظ منزلت و برقراری فضایی منطقی و به دور از هرگونه تعصب را به گرمی میفشاریم و از هیچ تلاشی در راستای اعتلای شهرمان فروگذار نکرده و با تمام جدیت و همسو با هم به سمت فردایی بهتر و روشن تر حرکت خواهیم کرد.

من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند               من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟                   


به امید فردایی بهتر و روشن تر و برخاستن همه مسئولین شهرم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۷
امیر صانعی خوانساری

نظرات  (۱۴)

۱۸ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۸ سعید شوشتری
عرضم به خدمت شما که این حرفای بسیااااااارررررر شیرین شما من یاد سال های 89 الی 90 می اندازد.
بنده در اون زمان پیش مسولین میرفتم تا میگفتم کار من به این صورت است و میخواهم فلان کار را انجام دهم که هم برای من اشتغال زا است و هم برای شهرم خوب است  آنها  به به و چه چه  میکردن  و میگفتن حله انجام میشه.
خلاصه ما هم نامه میزدیم به این شکل
جناب آقای ................ مسئول محترم
سلام علیکم
اینجانب سعید شوشتری از جناب عالی خواهشمندم با در جهت راه اندازی کار ........................... اینجانب نیازمند وام به مقدار ............................. هستیم.
 خلاصه اونا هم یه نامه روی کاغذ  پاره ما  میذاشتن و ما رو روانه اداره .................. میکردند.
اوجا که مرسیدیم عزیزان میگفتند 
که آقا نمیتونی ااااااااااااا خیلی خرج داره هااااااااااا
یا میگفتند هنوز دستور وام ها نیومده برو 6 ماه دیگه بیا
یا مثلا دکتر خاوری گفت که به آقای شوشتری وام بدون  وسیغه بدید و زیر دستی ها نمیدادند خلاصه اینقدر سنگ اندازی شد که من بدبخت گفتم غلط کردم 
آقا جان نخواستم
خلاصه ما هم تا دیدیم وقتمون داره حدر میره و راه به کار نمیبریم
با چک دادن و وام های کوچیک گرفتن شروع کردیم  به هر بدبختی بود کار و راه انداختم
در کل میخاستم این و بگم ما باید خودمون بخواهیم و چشم امید به کسی نداشته باشیم به جز خداوند متعال اگر  به اداره ...............گفتید آقا وام میخام بدون صد در صد بهت نمیدم عزیز من خودت و علاف نکن.
و اگر قدم های محکم برداشتیم و از این که برای رسیدن به  هدفمون هیچ عبای نداشتیم و دست به هرکاری زدیم میتوانیم به هدفهای بزرگ خودمون برسیم
آره آقا جان قدد بقربون همینه که هست باید سوخت و ساخت.
پاسخ:
آره قدد بقربون ولی ما خو وام نمیخوایم که انقد سنگ سُقُل جلومون میندازند... 
بحث وام و کمک نیست. بحث صندلی های بزرگ و مردانی کوچکه
میخوام به همه ی جوونای خونساری بگم:سرآن ندارد امشب که براید آفتابی ،تو خود افتاب خود باش وطلسم کار بشکن ،زبرون کسی نیاید ،چو به یاری تو اینجا ،تو زخویشتن برون آ ،و سپه تتار بشکن .بسرای تا که هستی ،به سرودن است هستی،به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن 

آدمها خیلی زود عوض می شوند …
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است ...امروز قول حمایت میدهند و دم از مردم دوستی و خادم ملت بودن میزنند و فردا که دست یاری به سمتشان دراز کرده و طلب یاری میکنی با هزاران عذر و بهانه دست رد بر سینه ات مینشانند...نمیدانم ایراد از ماست که توقع
داریم بزرگان شهرمان یک کمی تنها یک کمی هم به فکر جوانان شهر باشند؟ یا ازانها که یا صدایمان را نمیشوند یا به ظاهر به نشانه ی تایید سر تکان میدهند واما لحظه ای بعد گفته ی ما و قول خود را به فراموشی میسپارند...

عالی بود.افتخار مایی داش امیر
پاسخ:
داش محمود افتخار میکنم که دوستی مثل تو داشتم و دارم
۱۹ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۵۲ سعید شوشتری
امیر جان تموم این روزه ها رو خوندم برای اینکه بهت بگم تمام مسائل بدور از مسائل سیاسی، خونسار ما مسولینی بی مسئول دارد .حالا من به زبون وام صحبت کردم نه موارد دیگر.
پاسخ:
کاملا حرفت صحیحه. ما در شهر فقط مدیر میخوایم.همین
۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۳۴ عباس جنابی
درود بر تو امیر عزیز تر از جان
حرفای دل من و مطمئناً تمام جوان های خوانسار رو زدی
از ته دلم، از ته دلم آرزو می کنم به حق همین روزهای عزیز خود امام زمان کمکمون کنه تا ما جوان های خوانساری بتونیم به خواسته ها و آرزوهامون برسیم، و مسئولین هم مطمئن باشند که آخرتی هم در کار هست....
پاسخ:
بهترین حرف رو تو زدی.
مسئولین بدونند همونقدر که نماز اول وقتشون که ادارشون رو تعطیل میکنه مهمه، قلب و احساسات جوونایی که نگاهشون به اونهاست هم اهمیت داره.(چه بسا بزرگترین حق الناس هم باشه)
جانا سخن از زبان ما می گویی...
یادم رفته بود دردهایی که یه زمانی کشیدم....چقدر فکر خودکشی به سرم زد به نشانه اعتراض ولی ایستادم....واقعن ایستادم.... واقعا اربا اربا شدم.... نمیدونی وقتی بشکنی چقدر درد میکشی...آخ
تمام احساساتم اومده توی انگشتام...گاهی سکوت میکنم. این سه نقطه های من کلی حرف پشتشه....ایستادم با تمام توان....
خوشحالم از اینکه من تنها نیستم...خیلی از جوونای خونسار هم دغدغه های مارو دارن. خیلی میخوام بنویسم اما مجال نیست...
شاید جزء آرزوهای من باشه که بدون نگاه آدم بزرگونه(برگرفته از شازده کوچولو که خصایص آدم بزرگا رو نوشته) رفتار بشه....
پاسخ:
امیدوارم تغییر صورت بگیره. یا با تغییر مدیران یا با تغییر شخصیت مدیران. امیدوارم.
گوشم به راه تا که خبر میدهد....
سلام
واقعا زیبا بود.
اما ای کاش این متونی ک نوشته میشه٬ خونده میشه.کامنتایی ک گذاشته میشه ب چشم یکنفر جلوه گرشه.نه صرفا ب این عنوان ک وبلاگی تاسیس شده و یه سری پست گذاشته میشه و جوونا دلخوشن با این لغت آرایی ها.کاش این حرفا به منصه ی عمل برسه کاش این درد دل ها علاوه براینکه چندجا مطرح میشه حداقل ی نغر پیگیر شه نه اینکه خونده بشه و همه فقط بگن به به.
یک‌نویسنده ی خوب زمانی ب خودش میباله ک تک تک جملاتش رو بعد ازانتشار مطلبش تو آدم ها ببینه.
امیدوارم یکروز به خودتون ببالید.
نه تنها خودتوون.همه ی ما.
پاسخ:
بسیار خوب گفتید.
من هم امیدوارم همینطور بشه. و امیدوارم همه ما به خودمون ببالیم.
درووووود
حرف دل خیلیا رو زدی دوست عزیز همیشه امیدوارانه پیش رفتیم انشالا که تلنگری باشه اما در کل میخوام بگم که این خانه از پایبست ویران است...
پاینده باشی
پاسخ:
این خانه از پایبست هم که ویران باشه... باز ما مرد رهیم.
و خانه را از خشت اول درست میکنیم
سلام،
الحق که چه زیبا و راست میگی.هر من که به خاطر شرایطی که تو جامعه برای امثال ما به وجود آوردن نمی بخمشون.
موفق و پیروز باشید.
یا حق
درود برشرف امیر صانعی وتمامی جوانان این شهر
داش امیر خیلی خب به، لذتمون ببرت ،خومون باس یه کاری بکرمین و از یه یاقایی شرو بکرمین
با مهاجرت خومون از شهر ودترین کار ممکن رو بمونکرته ی
خوسار تشنه حضور جوونو اون جی می بطن عمل
نوشتتون عالی بود.
برای شنوا شدن گوش مسؤلین دعا میکنم.
نوشته ی خوبی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی